سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فاصله...

و تو ای فاصله ای سخت عجیب.

واپسین های نفس های در اوج خوبی.

ای همانی که دلم سخت برایت دلگیر

وانگهی آرزوی دور و دراز

چه کنم با دل تنها دل تنگ

چه کنم یار زمانه چه کنم

تو که بر قله کوهی دشوار

تو که سودای نگاهت هموار

منم آن خسته که راهش گم شد

عمری آمد ولیکن به همان راه نرفته طی شد

ای حبیب...

آه از خستگی راه

و عمری گمراه

دستگیرم شو و دامن بده بر دست غریب

دست من پر

پر از میل و هوس

چه کنم با هوس دور و دراز

دیدن روی تو و خوش بودن

و برایت گفتن

لحظه ها راز و نیاز

آه این چیست به فکرم آمد

کفرگو من شده ام!

هوس دست نیازیدنی من را بین.

الامان از همه عمر که رفته ست امان

چه جوابی دارم

بدهم بر یارم

چه کنم بی عارم!

و هوا سخت برای نفسم ناهموار

سرفه های تکرار

بی نوا آن دلدار...